اجتماعی - فرهنگی

احمد موحد ( هرجا دنیایست ، دلم آنجاست )

اجتماعی - فرهنگی

احمد موحد ( هرجا دنیایست ، دلم آنجاست )

ویژگی قرآن

ویژگی های قرآن

جامعیت قرآن

 یکی از معجزات قرآن، جامعیت است. قرآن می فرماید:

«وَ لَقَد صَرَّفنا لِلنّاسِ فی هذاَ القُرآنِ مِن کُلِّ مَثَلٍ» (در این قرآن، ما برای مردم از هر چیز نمونه ای آوردیم( و همه ی معارف در آن جمع است)». [1]

این قرآن با محتوای بسیار غنی و متنوع، آن هم از انسانی درس نخوانده، عجیب است. چرا که در این کتاب آسمانی، هم دلائل عقلی در زمینه عقائد، هم احکام متین و استوار براساس نیازمندیهای بشر در همه ی زمینه ها و هم بحث های تاریخی که در نوع خود بی نظیر، هیجان انگیز، بیدادگر، تکان دهنده و خالی از هر گونه خرافه است و هم مباحث اخلاقی که با دلهای آماده همان کار را می کند که باران بهاری با زمین های مرده می کند. و هم مسائل علمی که در قرآن مطرح شده، پرده از روی حقایقی بر می دارد که حداقل در آن زمان برای هیچ دانشمندی شناخته نشده بود. خلاصه قرآن در هر وادی گام می نهد عالی ترین نمونه را ارائه می دهد. آیا با توجه به این که معلومان انسان محدود است، مخصوصاً با توجه به این که پیامبر اسلام در محیطی پرورش یافته بود که از همان علم و دانش محدود بشری آن روز نیز خبری نبود، آیا وجود این همه محتوای متنوع در زمینه های توحیدی و اخلاقی و اجتماعی و نظامی و سیاسی دلیل بر این نیست که مغز انسان تراوش نکرده؛ بلکه از ناحیه ی خداست؟

اگر فرض کنیم تمام دانشمندان امروز متخصصان علوم مختلف جمع شوند دائره المعارفی را تنظیم کنند  و آن را در قالب بهترین عبارات بریزند. ممکن است این مجموعه برای امروز جامعیت داشته باشد اما مسلماً برای پنجاه سال بعد نه تنها ناقص و نارسا است، بلکه آثار کهنگی از آن می بارد. در حالی که قرآن در هر عصر و زمانی که خوانده شود گویی برای همان عصر و زمان نازل شده و هیچ اثری از گذشت زمان در آن دیده نمی شود.[2]



[1] -(سوره ی اسراء- آیه ی 89)

[2] -.(تفسیر نمونه – ج12: 277)

قرآن

دلیل نقل آسمانی بودن قرآن

راه دیگری که قرآن مجید برای اثبات حقانیت و از سوی خدا بودن خود پیموده، طریق نقلی است. قرآن مجید در آیات متعدد این نکته را متذکر می شود که درکتاب های آسمانی گذشته، آمدن این کتاب از سوی خداوند، نزول آن بر پیامبر گرامی اسلام و ویژگی های آن حضرت مطرح شده است، و دانشمندان اهل کتاب از آن مطلع بوده و از همین روی، برخی از ایشان بر این امر گواهی داده و به پیامبر ایمان آورده اند، ولی عده ای دیگر به عللی از ایمان آوردن سرباز زده اند.

بیانات قرآن بیشتر بر آگاهی اهل کتاب- به ویژه دانشمندان آنان- از این موضوع تأکید دارد و فقط برخی از آیات را می توان ناظر به تورات و انجیل زمان پیامبر(صلی الله علیه و آله) دانست. آسمانی بودن «عهدین» کنونی قابل قبول نیست و بخش اعظم آن- به ویژه عهد جدید- بی شک غیرآسمانی است، به همین سبب آن چه در قرآن مجید در این باب آمده، به طور کامل در عهدین وجود ندارد و آن چه یافت می شود عباراتی کلی است که بر پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) انطباق دارد. [1]

دلایل تحریف ناپذیری قرآن

«إنّا نَحنُ نَزَّلنَا الذِّکرَ وَ اِنّا لَهُ لَحافِظونَ» ( ما خود قرآن را نازل  کردیم و خود نگهبان آن خواهیم بود)[2]

 

1- دلیل عقلی

زیاد نشدن چیزی بر قرآن مورد اتفاق همه ی مسلمانان جهان است و هیچ گونه حادثه ای که منشأ احتمال افزایش چیزی بر قرآن شود، روی نداده، و هیچ سندی برای چنین احتمالی، قابل ارائه نیست. در عین حال با توجه به اعجاز قرآن، احتمال هر گونه افزایش در آن از بین خواهد رفت.

پس به همان دلیلی که معجزه بودن قرآن کریم ثابت شد، محفوظ بودن آن از اضافات نیز ثابت می شود.[3]



شجاعت


شجاعت در قرآن:

واژۀ شجاعت در قرآن ذکر نشده است اما مضمون برخی از آیات به روشنی دلالت بر این کمال نفسانی دارد.

یکی از ویژگی‌های پیامبران بزرگ الهی شجاعت بی‌نظیر آنها بوده است و برای انجام رسالت خویش، همواره از آن بهره می­جستند، یکی از ایشان حضرت ابراهیم (ع) است که یک تنه در برابر انبوه معاندین و بت پرستان ایستاد و به دنبال تحقیر بت‌ها با صراحت به مشرکان فرمود:

«وَ تَاللهِ لَأَ کیدَنَّ اَصْنَامَکُمْ بَعْدَ اَنْ تُوَلّوا مُدْبِرینَ »

«و به خدا سوگند، در غیاب شما نقشه‌ای برای نابودی بتهایتان می‌کشم»

اما آنها هرگز فکر نمی‌کردند انسانی به خود اجازه دهد و این چنین با مقدسات یک قوم و ملت که حکومت صد در صد پشتیبان آن است، بازی کند، ولی سرانجام در یک روز خلوت طرح خود را عملی کرد، این فقط گوشه‌ای از شجاعت این پیامبر آسمانی است.[1]

«الّذینَ اُسْتَجابو اْللهِ والرَّسولِ مِنْ بَعْدِ ما اَصابَهُمُ الْقَرْحُ لِلَّذینَ اَحْسَنوا مِنْهمْ واُتََّقَوْا اَجْرٌ عظیمٌ. الّذینَ قالَ لَهُمُ النّاسُ اِنَّ النّاسَ قد جَمَعواْ لَکُمْ فَاُخْشَوْهُمْ فَزادَهُمْ فَزادَهُمْ ایماناً وَقالواْ حَسْبُنَااللهُ ونِعْمَ الْوکیلُ»[2]

«آنها که دعوت خدا و پیامبر (ص) را، پس از آن همه جراحاتی که به ایشان رسید، اجابت کردند (و هنوز زخمهای میدان احد التیام نیافته بود، به سوی میدان حمراء الاسد حرکت نمودند) برای کسانی از آنها، که نیکی کردند و تقوا پیش گرفتند، پاداش بزرگی است. اینها کسانی بودند که (بعضی از) مردم به آنان گفتند: مردم (لشکر دشمن) برای (حمله به) شما اجتماع کرده‌اند، از آنها بترسید. اما این سخن بر ایمانشان افزود و گفتند: خدا ما را کافی است و او بهترین حامی ماست »


این آیات مربوط به غزوۀ حمراء الاسد می‌باشد سخن از توکل و شجاعت یاران پیامبر (ص) است، در پایان جنگ اُحد به دنبال شکست سپاه اسلام لشکر فاتح ابوسفیان راه مکه را پیش گرفته بود ناگهان پشیمان شدند و تصمیم گرفتند دوباره به مسلمانان حمله کرده و بقیۀ ایشان را نابود سازند، این خبر به پیامبر (ص) رسید و فوراً لشکر احد را برای شرکت در جنگ دیگری آماده کرد، همۀ مجروحان نیز آمادۀ نبرد شدند و گفتند خدا ما را کافی است به خاطر همین شجاعت لشکر ابوسفیان از تصمیم خویش منصرف شدند و به مکه بازگشتند. 



اخلاق از دیدگاه قرآن

 اخلاق از دیدگاه قرآن:
    قرآن کریم سیرة انبیای الهی را چنین توصیف می کند :

    و لقد بعثنا فی کل امه رسولا ان اعبدوا الله واجتنبوا الطاغوت

  و در حقیقت در میان هر امتی فرستاده ای برانگیختیم [ تا بگوید : ] خدا را بپرستید و از طاغوت [ = فریبگر ] بپرهیزید .

   در این آیة شریفه پرستش خدا و اجتناب از طاغوت و هر گونه معبود باطلی دو رکن اساسی تعالیم انبیاء دانسته شده است . بنابراین ، دعوت به توحید ( هدایت دینی ) بدون طاغوت زدایی ( رهبری سیاسی ) ممکن نیست . بیشترین رنجها و سختهایی که انبیاء متحمل گشتند و بسیاری از آنان به ناحق از سوی دشمنانشان کشته شدند : « و یقتلون النبیین بغیر حق  » به جهت توأم بودن رهبری دینی و سیاسی آنان بود ، و گرنه صرف آموختن مسئله احکام فردی و عبادی به مردم موجب قتل آنان نمی شد .

    شعار « سیاست از دین جداست » شعاری استعماری است هدف طرح آن از سوی استعمارگران باز داشتن مسلمانان از دخالت در سرنوشت خویش است وگرنه در تعالیم الهی اسلام بیش از امور عبادی به امور سیاسی و اجتماعی مسلمانان پرداخته شده است . سیرة پیامبر اعظم (ص) نسبت به امور خارجی آنان نشان می دهد که یکی از مسئولیتهای بزرگ شخص رسول اکرم (ص) فعالیتها و مبارزات سیاسی آن حضرت بوده است ، بنابراین ، مبارزه و فعالیتهای سیاسی بخش مهمی از مسئولیتهای مذهبی است که بار آن بر دوش رهبر جامعة اسلامی خواهد بود . به این بیان ارزشمند امام خمینی قدس سره توجه کنید :

   اگر شما بتوانید مفهوم مذهب را در فرهنگ اسلامی ما درک و دریافت کنید ، به روشنی خواهید دید که هیچ گونه تناقضی بین رهبری مذهبی و سیاسی نیست ؛ بلکه همچنان که مبارزة سیاسی بخشی از وظایف و واجبات دینی و مذهبی است ، رهبری و هدایت کردن مبارزات سیاسی گوشه ای از وظایف و واجبات دینی و مذهبی است ، رهبری و هدایت کردن مبارزات سیاسی گوشه ای از وظایف و مسئولیتهای یک رهبر دینی است .

    کافی است شما به زندگی پیامبر بزرگ اسلام (ص) و نیز زندگی امام علی (ع) نگاه کنید که هم یک رهبر مذهبی ماست و هم یک رهبری سیاسی ، و این مسئله در فرهنگ شیعه از مسائل بسیار روشن است و هر مسلمان شیعی وظیفة یک رهبر مذهبی و دینی می داند که در سرنوشت سیاسی و اجتماعی جامعه مستقیماً دخالت کند و هدایت و نقش تعیین کنندة خود را انجام دهد ...

   مذهب اسلام از هنگام ظهورش متعرض نظامهای حاکم در جامعه بوده است و خود دارای سیستم و نظام خاص اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی است که برای تمام ابعاد و شئون زندگی فردی و اجتماعی قوانین خاصی وضع دارد و جز آن را برای سعادت جامعه نمی پذیرد .

مذهب اسلام همزمان با اینکه به انسان می گوید که خدا را عبادت کن و چگونه عبادت کن ، به او می گوید چگونه زندگی کن و روابط خود را با سایر انسانها باید چگونه تنظیم کنی و حتی جامعة اسلامی با سایر جوامع باید چگونه روابطی را برقرار نماید . هیچ حرکتی و عملی از فرد و یا جامعه نیست مگر اینکه مذهب اسلامی برای آن حکمی مقرر داشته است . بنابراین ، طبیعی است که مفهوم رهبری دینی و مذهبی بودن ، رهبری علماء مذهبی است در همة شئون جامعه ؛ چون اسلام هدایت جامعه را در همة شئون و ابعاد به عهده گرفته است . پیغمبر اکرم (ص) مبعوث شد که سیاست امت را متکفل باشد .

    حاکمیت سیاسی پیامبر اکرم (ص)گاه مستقیم و به وسیلة دستوراتی که حضرت اعلام می کرد و به مرحلة اجرا می گذاشت ، اعمال می گردید و

    گاه غیرمستقیم و توسط نمایندگان و کارگزارانی که آن حضرت به مناطق گوناگون اعزام می کرد . نصب کارگزاران و فرماندهان ، صدور و ابلاغ بخشنامه های دولتی برای حاکمان ، عقد پیمانهای سیاسی امنیتی با طوایف مختلف ، گسیل داشتن نمایندگان تبلیغی سیاسی ، اعزام تیمهای اطلاعاتی تحقیقاتی ، تقویت بنیة دفاعی و نظامی ، سرکوب فتنه گران و ... همه نشانگر اهتمام پیامبر اعظم (ص) به فعالیتهای سیاسی اجتماعی و سیرة آن بزرگوار در این بعد از زندگی اوست .

اخلاق اسلامی در خانواده



در زمان جاهلیت زنان را یا می‌کشتند یا با آنان به گونه حیوان رفتار می‌کردند و آنان را در ایام عادت از خانه بیرون می‌کردند و آنها را مانند سایر اموال میت به ارث می‌بردند و نیز با زنان مشورت نمی‌شد و کسی به سخن آنان گوش نمی‌داد و ...

برخی، منشا همه گرفتاری‌های پیامبر (ص) با همسرانش را برخوردهای خود حضرت می‌دانستند و معتقد بودند اگر همان طور که آنان با زنانشان رفتار می‌کردند، پیامبر (ص) رفتار می‌کرد، زنان جسور نمی‌شدند و جرأت نمی‌کردند روی حرف مردان حرف بزنند. و از طرفی تحمل این برخوردها برای جامعه آن روز بسیار سخت بود، زیرا جامعه قبول نمی‌کرد مردی به همسرش شخصیت اجتماعی دهد، به سخنان او گوش دهد، به او محبت کند و حتی اجازه دهد زن با او قهر کند و به تندی با وی سخن بگوید!
در مقابل همه این حرف‌ها، پیامبر (ص) تبسم می‌کرد و شاید با این تبسم، بر ساده اندیشی برخی تأسف می‌خورد و هدفش و راهش را که در جاهای دیگر با صراحت بیان کرده، در درون خود زمزمه می‌کرد که: " من نیامده‌ام تا با قهر و غلبه و قدرت نظامی و زور بر دیگران برتری یابم و حکومت کنم. من نیامده‌ام تا دیگران از من بترسند و همسرم در خانه به خاطر ترس از کتک یا ترس از طلاق از من اطاعت کند. بلکه آمده‌ام خرد انسان‌ها را پرورش دهم و به آنان بیاموزم خودشان آزادانه راه حق را بیابند و در آن گام نهند. بنابراین اگر صدبار دیگر حفصه، عایشه و ... ناسازگاری کنند، آنان را با زور تسلیم نخواهم کرد؛ زیرا «لااکراه فی الدین» اصلی مسلم و غیر قابل تشکیک است. اگر خدا می‌خواست از راه زور و جبر همگان را هدایت کند، چنین می‌کرد. ولی او خواست مردم اختیار داشته باشند. خدا راه را از چاه برای آن‌ها بیان کرد، تا هر کسی هر مسیری را خواست، انتخاب کند". بنابراین با سخن و عمل و با گفتار و کردار باید مردم را به راه راست هدایت کرد و روش و منش
پیامبر (ص) چنین بود.

او می‌خواست همه مردم و از جمله همسرانش را به این طریق به راه راست هدایت کند و با خود سازگار سازد و به آن‌ها اخلاق اسلامی بیاموزد. قهر و غلبه و زور در این گونه موارد تأثیری ندارد.



مدارا کردن

ویژگی دیگر پیامبر اکرم (ص) با همسران، مدارای با آنان در برابر اشتباهات و عفو و گذشت بود. گاهی اشتباه و خطای همسران، تجاوز به حقوق پیامبر (ص) بود. در این صورت حضرت حتی بدون یاد آوری به آنان، از کنار این قضیه می‌گذشت و آنان متوجه اشتباه خود می‌شدند و سرافکنده می‌شدند. ولی گاه خطا و اشتباهات آنان در امور مربوط به دیگران بود، که پیامبر (ص) با گفتار و کرداری مناسب، آنان را متوجه می‌کرد و اگر اشتباهات آنان ناشی از جهالت بود، با بیانی خوش این نقص را بر طرف می‌کرد، زیرا تبلیغ احکام و هدایت انسان‌ها یکی از وظایف انبیاست.

نکته‌ای که در بحث ما حایز اهمیت است، این است که  پیامبر اکرم (ص) پرده از روی تمامی برنامه‌ها و نقشه‌های زنان برنداشت و لغزش‌ها را پیگیری نمی‌کرد و در این رابطه گفته‌اند: "ما زال التغافل من فعل الکرام؛ از افعال انسان‌های با کرامت، تغافل و چشم‌پوشی است".
وقتی انسان به این مرحله از کرامت و بزرگواری برسد که حتی نسبت به توطئه قتل خویش تغافل کند و هیچ سخنی از آن به میان نیاورد، خصوصاً وقتی که انسان متوجه شود توطئه از سوی کسانی است که او بیشترین لطف و عنایت را به آنان داشته است، بیشتر بزرگواری و کرامت او جلوه‌گر می‌شود.

به هر حال این عمل پیامبر اکرم (ص) چونان سایر اعمال او  الگویی برای همگان است. مردی که در خانه می‌خواهد نسبت به خانواده خویش مدیریت داشته باشد و معلمی که می‌خواهد کلاسی را اداره کند و حاکمی که خواهان اداره جامعه است، باید بیش از هر چیز به اصل تغافل و چشم‌پوشی فکر کند. مگر نه این است که پیامبر (ص) با توطئه قتل خود، با گذشت و چشم‌پوشی برخورد کرد و همه را شرمنده خویش ساخت؟!

در مورد برخوردهایی که همسران با یکدیگر داشتند و نزاع و درگیری‌هایی که بین آنان به وجود می‌‌آمد نیز رفتار و گفتار پیامبر اکرم (ص) بسیار راهگشاست.

موارد زیادی از مدارای پیامبر (ص) با عایشه بیان شده است. جاهایی که عایشه نسبت به حضرت خدیجه (س) بی‌احترامی می‌کرد؛ مزاحم ملاقات‌های خصوصی پیامبر (ص) با حضرت
علی (ع) می‌گشت؛ در هنگام نماز شب خواندن پیامبر (ص) به توهم این که حضرت نزد سایر زنانش رفته، به تفحص می‌پرداخت و حتی یک مرتبه پیامبر (ص) را که در حال مناجات بود، لگد کرد و ... موارد زیادی است که حضرت، با مدارا مسأله را حل کردند. نظیر این موارد و حتی بیشتر از این را حفصه مرتکب می‌شد و پیامبر اکرم (ص) مدارا می‌کرد.

عذرخواهی

یکی دیگر از ویژگی‌های پیامبر اکرم (ص)  زبان اعتذار داشتن است. ایشان در مواردی از کار خویش عذرخواهی می‌کرد که هر شخص منطقی و با انصافی، حکم به برائت آن حضرت می‌داد. صرف نظر از اینکه پیامبر (ص)  معصوم است و گناهی انجام نمی‌دهد و گذشته از اینکه او از فکری سرشار و قدرت تصمیم‌گیری برخوردار است و آنچه انجام می‌دهد، نه تنها صلاح امت اسلامی، بلکه صلاح جامعه بشریت است، ولی با این حال از کارهای خود که ضرری متوجه شخص خاصی می‌نمود، عذرخواهی می‌کرد. مثلاً در جنگ خیبر، پدر، عمو، شوهر و برخی خویشان دیگر «صفیه» کشته شدند و مقصر اصلی خود آنان بودند. کارشکنی‌های آنان و آزار و اذیت‌هایشان امر پوشیده‌ای نیست، ولی پیامبر اکرم (ص) در مورد کشته شدن آنان از «صفیه» عذرخواهی کرد و فرمود: "از تو عذر می‌خواهم که خویشانت کشته شدند، ولی آنان بودند که علیه من توطئه کردند." به هر حال این عذرخواهی یکی از ویژگی‌هایی است که اثر بسیار مثبتی در زندگی زناشویی و در رفع اختلافات دارد.

عذرپذیری

از ویژگی‌های دیگر پیامبر (ص) عذرپذیری ایشان بود. آن قدر پیامبر اکرم (ص) عذرها را قبول می‌کرد که حتی منافقان، سخن را از حد گذراندند و گفتند او زودباور است و هر چیزی که به او گفته شود، قبول می‌کند. به هر حال پیامبر (ص) در زندگی خانوادگی همین طور بود و در صدد تحقیق بر نمی‌آمد که عذری که طرف مقابل آورده، واقعی است یا ظاهری.

همسرداری

احترام، خوشرفتاری، حق شناسی، همکاری و محبت و وفا نسبت به همسر و شرکت در غم و شادی و راحت و رنج او، از نشانه های «همسرداری» است و ساختن بر مشکلات و تندی ها و بدخُلقی ها و صبوری بر ناملایمات و جفا، نشانه ای دیگر. پیامبر اکرم(ص) فرمود: «اَلا خَیْرُکم خَیرُکم لِنسائِهِ وَ اَنا خیرُکم لِنِسائی؛ آگاه باشید، بهترین شما کسی است که نسبت به همسرانش بهتر باشد و من بهترین شما نسبت به همسرانم هستم.»

پیامبر اکرم (ص) با آنکه بیشتر همسرانش سالخورده بودند، بر اساس آیه قرآن که می فرماید: "با زنان به نیکی رفتار و معاشرت کنید (عاشروهنّ بالمعروف)"، با همه آنان خوشرفتاری داشت و بر بدرفتاری های آنان صبر می کرد و از سختگیری بر همسران و فرزندان نهی می نمود.



وفاداری

وفاداری به همسر، یکی دیگر از جلوه های همسرداری است، یعنی همسر، خوبی ها، خدمات و زحماتش را مد نظر داشتن و حتی پس از مرگ هم فراموش نکردن. رسول خدا (ص) حتی نسبت به زنانی که با همسر گرامی اش خدیجه کبرا (س) رفاقت و رفت و آمد داشتند، احترام می کرد. روزی پیرزنی خدمت آن حضرت رسید. حضرت به او خیلی ملاطفت و تکریم کرد. پس از رفتنش عایشه پرسید: او که بود؟ فرمود: او در زمان خدیجه سراغ ما می آمد. از
نشانه های ایمان، وفاداری و خوش عهدی است.

وفاداری پیامبر (ص)  به حضرت خدیجه (س)، مثال زدنی است. روزی پیامبر (ص)  به یاد خدیجه افتاد و گریست، در حالی که کنار همسرانش بود. عایشه گفت: بر پیرزن عجوزی از پیرزنان سرخ روی بنی اسد گریه می کنی؟!

پیامبر (ص)  فرمود: وقتی که شما تکذیبم کردید او مرا تصدیق کرد، وقتی شما کفر ورزیدید او به من ایمان آورد، وقتی شما از فرزند آوردن عقیم بودید او برایم فرزند به دنیا آورد! عایشه گوید: از آن پس پیوسته می کوشیدم با یادکرد از خدیجه، جایی در دل پیامبر خدا  (ص) باز کنم.

این نشان قدرشناسی و وفای پیامبر (ص) نسبت به همسر خویش و از یاد نبردن خدمات و خوبی های اوست. خدیجه کبرا (س) برای پیامبر خدا (ص)، مونس و همدم و پشتیبان و حمایت کننده ای جدی بود و چون پیامبر (ص) از محیط بیرون و مخالفت های قریش و حرف های ناپسند مردم رنجیده و غمگین می شد، وقتی به خانه می آمد، رفتار خدیجه، آن حضرت را تسکین و آرامش می داد و غمش کاهش می یافت. این بود که رسول خدا(ص) هم حرمت او را همواره نگه می داشت و از او به نیکی یاد می کرد و می فرمود: "هیچ کس خدیجه نمی شود".




گذشت و پوزش پذیری

صاحبان روح های بلند و همت های عالی، گذشت و عفو را شیوه خود می سازند. رسول خدا(ص) بدی را با بدی پاسخ نمی داد، بلکه کریمانه گذشت می کرد و می بخشود:

«لا یَجزِی بالسّیئةِ السّیئَةَ، و لکن یَغْفِرُ و یَصْفَحُ.»

امت خویش را بر همین اخلاق تربیت کرده بود و خصلت ستیزه جویی و انتقام را به روحیه عفو و صَفْح تبدیل ساخته بود. نمونه ای از این روحیه هم در «پوزش پذیری» جلوه
می کرد و اگر کسی خطا و جفایی می کرد، سپس عذرخواهی می کرد، حضرت می پذیرفت:

«لا یَجْفو علی اَحدٍ، یَقْبَلُ معذِرَةَ المُعتَذِرِ الیه؛

به کسی جفا و تندی نمی کرد، هر کس هم از او
معذرت خواهی می کرد، می پذیرفت.»

حتی برخوردش با خدمتکار خود انس، کریمانه بود، نه ملامتگرانه. انس بن مالک می گوید: من نُه سال همراه
پیامبر (ص)  و خادم او بودم، هرگز به یاد ندارم که یک بار هم به من گفته باشد چرا چنین و چنان کردی؟ و هرگز چیزی را بر من عیب نگرفت.

مشارکت در کارهای خانه

گاه اتفاق می افتاد که حضرت ( ص) خانه خویش را نظافت می کرد و جارو می کشید و خود مکرر می فرمود: "کمک به همسر و کارهاى منزل، صدقه و احسان در راه خدا محسوب می شود." پیامبر اکرم (ص) با همه عظمت و موقعیت ممتازش در منزل کار می کرد و به نگهدارى و پرستارى از کودکان می پرداخت.

عایشه همسر آن حضرت ( ص) می گوید :وقتى خلوت می شد، پیامبر (ص)  لباس خود را می دوخت و کفش خویش را وصله
می کرد.

امام حسین (ع) می فرماید: از پدرم در مورد امور رسول خدا (ص) در داخل خانه سوال کردم، فرمودند: وقتى به خانه‌اش می رفت، اوقاتش را سه قسمت می کرد: یک قسمت براى خدا و یک قسمت براى خانواده‌اش و یک قسمت براى خودش، آن گاه قسمت خودش را نیز میان خود و مردم تقسیم می کرد و آن را براى بستگان و بزرگان صحابه (که در منزلش به خدمت او می رسیدند) قرار
می داد و ذره‌اى از امکانات خود را از آنان دریغ نمی نمود (بلکه آن چه امکان داشت در حقشان انجام می داد.)

حضرت در مورد امورى که به شخص او مربوط می شد، خشمگین نمی شد و تنها براى خدا، آن گاه که حرمت‌هاى الهى شکسته می شد، غضب می کرد.

علاوه بر همسران، هم نشینان روزانه پیامبر (ص) عبارت بودند از فاطمه و شوهر و فرزندانش و به گواهى تاریخ و روایات فراوان، علاقه پیامبر خاتم (ص) به آن‌ها قابل قیاس با دیگر کسان و نزدیکان حضرت نبود. به موجب روایتى که عایشه نقل کرده است، هر گاه فاطمه (س) بر پدر وارد
می شد، رسول خدا (ص) جلوى پاى دخترش بلند می شد و او را می بوسید و در جاى خود می نشانید.

روزى رسول اکرم (ص) وارد اطاق عایشه شد و مشاهده کرد که تکه نانى روى زمین و زیر دست و پا افتاده است، آن را برداشته و خورد و سپس فرمود:  " از نعمت‌هاى الهى صحیح استفاده کن و آنان را گرامى دار تا هرگز نعمت‌هاى خداوند از مردم دور نشوند".

بار سنگین خانواده به دوش زن و مرد است. گرچه به لحاظ عادی، کارهای بیرون خانه به مرد سپرده می شود و کارهای داخل خانه را زن بر عهده می گیرد، ولی همکاری و مشارکت با همسر و افراد خانواده در امور مربوط به داخل خانه، هم کانون خانواده را گرم تر می سازد، هم محبت همسر را
می افزاید، هم از سختی کار در خانه می کاهد.

پیامبر اعظم(ص) چنین بود. جز آنکه به دوختن و وصله زدن کفش و لباس خویش مشغول می شد، در را باز می کرد، گوسفند را می دوشید، زانوی شتر را می بست و شیر آن را می دوشید، اگر خادم خانه خسته می شد، در آسیاب کردن گندم به او کمک می کرد و آب و ظرف وضوی خود را خودش مهیا می کرد تا هنگام برخاستن برای تهجّد شبانه برای کسی زحمت نباشد.



مهربانی با کودکان، عنایت به جوانان

پیامبر خدا(ص) با کودکان مهربان بود، دختر را عزیز
می داشت و با توجه به جوانان، معیار را لیاقت و توانایی قرار داده بود.

می فرمود: پنج چیز است که تا زنده ام ترک نخواهم کرد، یکی از آنها سلام کردن به کودکان است، تا پس از من سنّت شود. نام کودکان را با احترام می برد. در باره دختران سفارش ویژه داشت و می فرمود: "بهترین فرزندان شما دخترانند و از نشانه های خوش قدمی یک بانو آن است که فرزند نخست او دختر باشد". به کسی که از تولد دخترش ناراحت شده بود، فرمود: "او همچون گلی است خوشبو که از آن بهره می بری".

پیامبر خدا (ص) به فرزندان خود مهر می ورزید، آنان را در آغوش می گرفت، لب هایشان را می بوسید و به اکرام فرزندان و دوست داشتن آنان سفارش می کرد و توصیه می فرمود که بین فرزندان تان به عدالت رفتار کنید، حتی در بوسیدن آنها. بوسیدن فرزند را کاری خوب می دانست و فرمود: «مَنْ قَبّل وَلَدَهُ کَتَبَ اللّه ُ لَهُ حَسَنةً؛ هر کس فرزندش را ببوسد، خدا برای او حسنه ای می نویسد.»

روزی پیامبر خدا(ص) دو فرزندش حسن و حسین علیهماالسلام را بوسید. اقرع بن حابس کنار آن حضرت بود. گفت: من ده فرزند دارم، تاکنون هیچ یک را نبوسیده ام! پیامبر (ص)  فرمود: "من با تو چه کنم، که خدا رحمت و عطوفت را از دلت کنده است"؟! و این حدیث شریف از سخنان اوست: «اَحِبُّوا الصبیانَ و اَرحَمُوهم؛ کودکان را دوست بدارید و به آنان شفقت داشته باشید.»

هر گاه حسن و حسین علیهماالسلام بر پیامبر (ص)  خدا وارد می شدند، آن حضرت برمی خاست و آن دو عزیز را در آغوش می گرفت و بر دوش خود سوار می کرد.

پیامبر اعظم(ص) به لیاقت و کاردانی جوانان احترام می گذاشت و آنان را به کارهای مهم و سنگین می گماشت و معیار فرماندهی و مسئولیت در نظر او، ایمان و کاردانی و تقوا بود، نه سن و سال.

پیامبر (ص)  توصیه می فرمود که با جوانان رفتار نیک داشته باشید، چرا که آنان دل نازک ترند و می فرمود: «اُصیکم بالشُبّانِ خیرا فانّهم اَرَقُّ أفئدةً، إنّ اللّه بَعَثنی بشیرا و نذیرا، فحالَفَنی الشُبّانُ و خالَفَنی الشّیوخ. خداوند مرا به عنوان بشیر و نذیر فرستاد، جوانان پذیرفتند و با من هم پیمان شدند، ولی پیران مخالفت کردند »

«اُصیکم بالشُبّانِ خیرا فانّهم اَرَقُّ أفئدةً، إنّ اللّه بَعَثنی بشیرا و نذیرا، فحالَفَنی الشُبّانُ و خالَفَنی الشّیوخ.»

در نظر پیامبر (ص) ، جوانی که راه طاعت خدا و عفاف را پیشه گیرد، بسیار ارجمند بود و از جوانان باتقوا ستایش فراوان می کرد، بخصوص جوانان توبه کار را محبوب خدا
می دانست و به جوانان توصیه می فرمود که برای مصونیت از گناه، زودتر ازدواج کنند و از جمله حقوق فرزندان بر پدران را آن می دانست که چون به سن ازدواج رسیدند، مقدمات ازدواج فرزندان را فراهم نمایند و سفارش آن حضرت بود که قدر جوانی را پیش از فرا رسیدن پیری بدانید: «و شَبابَکَ قبل هِرَمِک.» و آموزش در نوجوانی و کودکی را مهم و آن را همچون نقشی بر سنگ می دانست که ماندگار است. در تشویق جوانان به ایمان و طاعت، می فرمود: «اِنَّ اللّه یُحِبُّ الشابَّ الذّی یُفنی شبابَهُ فی طاعَةِ اللّه . خداوند جوانی را دوست می دارد که جوانی خویش را در اطاعت پروردگار صرف کند.»

نتیجه: سازگاری با همسر و خانواده، سنت رسول اکرم (ص) است و خواست خداوند و حل کننده مشکلات متعدد در زندگی انسان‌‌ها.

آن رسول اعظم (ص)، امام ماست و ما امت او. آنچه بر امت است، تبعیت و پیروی است، نه جلو افتادن از او، نه عقب ماندن، بلکه ملازم بودن و همراهی و تصدیق و تسلیم و طاعت.

بر اساس آنچه از سیره حضرت (ص) بیان شد، می توان سرمشقی برای خود یافت و درس های ماندگار او را به کار بست. این سرمشق نورانی برای «مشق زندگی» چنین است:

با خانواده همدل باشیم، در کارهای خانه مشارکت داشته باشیم، آداب همسرداری و وفای به شریک زندگی را بیاموزیم و به کار بندیم، مهمان را عزیز و گرامی بداریم، به واردین به خانه و مراجعین به محل کارمان احترام بگذاریم، با مردم همدردی و همراهی کنیم، برخوردی متواضعانه و از روی ادب داشته باشیم، ساده زیستی و زندگی مردمی را فراموش نکنیم، با چهره باز و خندان و گشاده رویی با دیگران برخورد کنیم، در راه رسیدن به هدف خویش صبور و بردبار باشیم، به جای کینه ورزی و خصومت، بگذریم و نادیده بگیریم، از دوستان و خویشان پرس و جو و تفقد کنیم، در کارگشایی از مشکلات مردم پیشقدم باشیم، منادی وحدت و الفت باشیم، نه بذرافشان تفرقه و جدایی، با کودکان مهربانی کنیم و جوانان را مورد احترام قرار دهیم.

 

05 / بهمن / 1394

کتاب پیامبر شناسی 5